این گمان برمن گذشت که تو زندگی مرا
جون شمعی در تاریکی شب فروغ
جاودانه ای بخشیدی . وقتی که
برای اولین بار صدای تو را شنیدم
رنگ رخم پرید و بی اختیار دیده بر
زمین افکندم . و آن هنگام بود که
دلهای ما با نگاهی خاموش از همدیگر
سلام عشق را ربود .من نام تو را در
تو خواندم و بی اینکه از خودم چیزی پرسیده
باشم , به خود پاسخ دادم که , آری اوست
تندیس امید و رویایی من
بر گرفته از سوته دلان
نظرات شما عزیزان:
|